یا اباعبدالله الحسین

تــو بــرنامه مـاه عســل ...
پدر و مادری ، بچـــه شون رو دزدیــده بودن و بعـــد دو ماه به آغـــوششون برگشتــه بود . . .
به داستان کاری ندارم ...
آخر برنامه به پدر بچه گفتن : یه دعــا بکـن . . .
گفت: "خــدا هیــچ پــدر و مــادری رو بــا بچــه اش امتحـــان نکنـــه . . .
بمیـــرم بـــرای دلـــت حسیــــن جــان . . .˙·٠•♥
که خـــدا تــو رو با همـــه خــونــواده ت، از علی اصغـــر شش ماهــه تا علی اکبــرت امتحـــان کرد.
منبع : کلوب دات کام
جان فدای آن کلامت ای امـــام
ازولایت چشمه ها جوشد مـدام
ازولایت عدل برپــا مــی شـــود
پشت ظلم وناکسان تــا می شود
بی ولایت کل عالــم ابتـــر است
هر رگی از ما فدای رهبـــراست
کیست می گوید ولایت شد زِ یــاد
هرکه می گوید چنین خاموش باد
ماعقابانیـــــم در پـــــرواز واوج
یا چو دریاهای پرخیزاب ومــوج
گرفرودآییــم روی دشمنــــــــان
پنجه انـــدازیــم برحلقومشـــــان
فاش می گویم عقابان زنــده اند
در ره رهبر سروجان می دهنــد
تا به یک لحظه کفن پوشت شویم
پاره پاره در دل آتش رویــــــــم
این زمین را آسمانی می کنــــیم
اقتدارت را جهانـــی می کنیــــم
شعر ازمحمدحسین غلامی سرای
منبع: سخن پرس
روستای سرای ,راز جعبه کفش
زن وشوهری بیش از 60سال با یکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز با هم صحبت می کردند و هیچ چیز را از یکدیگر مخفی نمیکردند مگر یک چیز:یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و در مورد آن هم چیزی نپرسد.
در همه ی این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود و در مورد جعبه فکر نمی کرد. اما بالاخره یکروز پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از او قطع امید کردند.
در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع رجوع می کردند پیرمرد جعبه کفش را از بالای کمد آورد و نزد همسرش برد. پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده که همه چیز را در مورد آن جعبه به شوهرش بگوید. واز او خواست تا در جعه را باز کند. وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و دسته ای پول بالغ بر 95 هزاردلار پیدا کرد. پیرمرد در این باره ازهمسرش سوال کرد.
پیرزن گفت:”هنگامی که ما قول و قرار ازدواج گذاشتیم مادر بزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید. او به من گفت که هر وقت از دست تو عصبانی شدم باید ساکت بمانم و یک عروسک ببافم.”
پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت. تمام سعی خود را به کار برد تا اشک هایش سرازیر نشود. فقط دو عروسک در جعبه بودند. پس همسرش فقط دو بار در طول تمام این سا های زندگی و عشق از او رنجیده بود. از این بابت در دلش شادمان شد.
سپس به همسرش رو کرد و گفت:”عزیزم، خوب، این در مورد عروسک ها بود. ولی در مورد این همه پول چطور؟ اینها از کجا آمده؟”
پیرزن در پاسخ گفت: ” آه عزیزم، این پولی است که از فروش عروسک ها بدست آورده ام.”
فرستنده: محمد حسین غلامی سرای
گفت یوسف راچو میبفروختند
مصریان از شوق او می سوختنـد
چون خریداران بسی برخاستنـد
پنج ره هم سنگ مشکش خواستنـد
زان زنی پیری به خون آغشته بود
ریسمـانی چند در هـم رشته بود
در میـان جمع آمد در خروش
گفت ای دلال کنعـانی فروش
ز آرزوی این پسر سر گشتهام
ده کلاوه ریسمـانش رشتـه ام
این زمن بستان و با من بیع کن
دست دردست منش نه بی سخن
خنده آمد مرد را، گفت ای سلیم
نیست درخوردتواین درّ یتیـم
هست صد گنجش بهـا در انجمن
مه تو و مه ریسمانت ای پیرزن
پیرزن گفتـا که دانستـم یقین
کین پسر را کس بنفروشد بدین
لیک اینم بس که چه دشمن چه دوست
گوید این زن از خریداران اوست
منبع: اقیانوس ادبیات
شاید در سالهای دور حضور کشور ما در دنیای بازیهای رایانهای به “شاهزاده پارسی” و بازیهای استراتژیک محدود میشد که در آنها ردپای داستانهای هزار و یک شب و سلسلهی باستانی سرزمین ما قابل مشاهده بود. اما حالا پای ایران به بازیهای اکشن با مایههای سیاسی هم باز شدهاست.
پس از بازی جنجالی “بتلفیلد ۳″ که در سال گذشته منتشر شد و در یکی از مراحل آن تهران مورد حملهی نظامی ارتش آمریکا قرار میگرفت، حالا جدیدترین قسمت از سری بازیهای “اسپیلنتر سل” هم همان کار را تکرار میکند اما از طریق دیگر!
بقیه در ادامه مطلب...
ادامه ی خط C کدوم خط هست ؟ خط B یا خط A ؟
جواب معما در ادامه مطلب
معما:
چگونه مي توان دو خط مستقيم روي صفحه اين ساعت کشيد که آن را به سه قسمت تقسيم کند ، طوري که مجموع اعداد هر قسمت با هم مساوي باشند؟
↓↓↓
↓↓↓
↓↓↓
↓↓↓
↓↓↓
↓↓↓
↓↓↓
↓↓↓
↓↓↓
جواب معماي تقسيم ساعت در ادامه مطلب